الکی مثلاً وبلاگ داریم... √√√

سعی میشود هر ماه جالب ترین مطالب در این وبلاگ درج گردد./

الکی مثلاً وبلاگ داریم... √√√

سعی میشود هر ماه جالب ترین مطالب در این وبلاگ درج گردد./

خواندن فکر شما از پست مانیتور!!!

خواندن فکر شما از پست مانیتور


حتماً ببینید خیلی جالبه..


کلیک کنید

ما چقدر زود باور هستیم .

دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود :
۱- مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می شود.
۲- یک عنصر اصلی باران اسیدی است .
۳- وقتی به حالت گاز در می آید بسیار سوزاننده است .
۴- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود .
۵- باعث فرسایش اجسام می شود .
۶- حتی روی ترمز اتوموبیل ها اثر منفی می گذارد .
۷- حتی در تومورهای سرطانی نیز یافت شده است .
از
۵۰ نفر فوق ۴۳ نفر دادخواست را امضا کردند.
۶ نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است !
عنوان پروژه دانشجوی فوق بود : «ما چقدر زود باور هستیم» !!!

بهلول و استاد

آورده اند که روزی استادی درمدرسه مشغول تدریس بود ، بهلول هم در گوشه ای نشسته بود و به درس او گوش می داد . استاد در بین درس گفتن ، اظهار کرد که امام جعفر صادق (ع) سه مطلب می گوید که مورد تصدیق من نیست ، و آن سه مطلب این است :  

اول آن که می گوید شیطان در آتش جهنم معذب خواهد شد ، حال آنکه شیطان خود از آتش خلق شده است ، و چگونه ممکن است آتش او را معذب کند ؟ 

دوم آن که می گوید خدا را نتوان دید ، در حالی که هر چیز موجود است باید دیده شود ، پس خدا با چشم می توان دید . 

سوم آن که می گوید هر کس مسئول عمل خویش است ، در حالی که شواهد بر خلاف این است ، یعنی عملی که از بنده ی خدا سر می زند از جانب خداست و ربطی به بنده ندارد . 

چون استاد این مطالب را گفت ، بهلول کلوخی از زمین برداشت و به طرف او پرتاب کرد که از قضا به پیشانی استاد خورد و او را سخت ناراحت کرد . 

شاگردان استاد ، او را گرفتند و چون با خلیفه قرابت داشت ، نزد خلیفه بردند و جریان را به او گفتند . بهلول جواب داد : استاد را حاضر کنید تا جوابش را بدهم . چون استاد حاضر شد ، بهلول به او گفت :از من چه ستمی به تو رسیده است ؟ استاد گفت : کلوخی به پیشانی من زده ای و پیشانی و سر من درد گرفته است . بهلول گفت : درد را می توانی به من نشان بدهی ؟ استاد گفت : مگر می شود درد را نشان داد ؟ بهلول جواب داد : تو خود می گفتی هر چیزی را که وجود دارد می توان دید ، و بر امام صادق اعتراض می کردی  و می گفتی که چه معنا دارد که خدای تعالی وجود داشته باشد و او را نتوان دید . دیگر این که تو  در دعوی خود کاذب و دروغ گویی که می گویی کلوخ سر تو را به درد اورده ؛ زیرا کلوخ از جنس خاک است و تو هم از خاک آفریده شده ای ، پس چگونه از جنس خود معذب می شوی ؟ و مطلب سوم این که تو خود گفتی افعال بندگان از جانب خداست ، پس چگونه می توانی مرا مقصر کنی و مرا پیش خلیفه آورده ای و شکایت می کنی و ادعای قصاص داری ؟ استاد چون سخن  معقول بهلول را شنید شرمنده شد و از مجلس خلیفه بیرون رفت .

قدرت اندیشه!


قدرت اندیشه!

پیرمرد تنهایی در مزرعه اش زندگی می کرد. او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود.
تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود ولی چاره ای دیگر نبود تا از او کمک بگیرد.


پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال با این وضعیت نخواهم توانست سیب زمینی بکارم. ولی در صورتی هم من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد. من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی.
دوستدار تو پدر.

زمان زیادی نگذشت تا اینکه پیرمرد تلگرافی را با این مضمون دریافت کرد :
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام !
۴ صبح فردا ۱۲ نفر از مأموران Fbi و افسران پلیس محلی دیده شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند.
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهی چه کنی ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا میتوانستم برایت انجام بدهم !

هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد. اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید
مسلما می توانید از عهده ی آن بخوبی برآیید.
مانع فقط ذهن است !
نه اینکه شما در کجا هستید و آیا انجام کاری حتی در دور دست ها امکان پذیر هست یا نه…!

استخدام در مایکروسافت

استخدام در مایکروسافت

مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد.
رئیس هیئت مدیره مصاحبه اش کرد و تمیز کردن زمین رو به عنوان نمونه کار- دید و گفت: «شما استخدام شدین، آدرس ایمیلتون رو بدین تا فرمهای مربوطه رو واسه تون بفرستم تا پر کنین و همینطور تاریخی که باید کار رو شروع کنین.

مرد جواب داد: «اما من کامپیوتر ندارم، ایمیل هم ندارم!»

رئیس هیئت مدیره گفت: «متأسفم. اگه ایمیل ندارین، یعنی شما وجود خارجی ندارین. و کسی که وجود خارجی نداره، شغل هم نمیتونه داشته باشه.»

مرد در کمال نومیدی اونجا رو ترک کرد.. نمیدونست با تنها 10 دلاری که درجیبش داشت چه کار کنه. تصمیم گرفت به سوپرمارکتی بره و یک صندوق 10 کیلویی گوجه فرنگی بخره. بعد خونه به خونه گشت و گوجه فرنگیها رو فروخت. در کمتر از دو ساعت، تونست سرمایه اش رو دو برابر کنه.. این عمل رو سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خونه برگشت. مرد فهمید میتونه به این طریق زندگیش رو بگذرونه، و شروع کرد به این که هر روز زودتر بره و دیرتر برگرده خونه.

در نتیجه پولش هر روز دو یا سه برابر میشد. به زودی یه گاری خرید، بعد یه کامیون، و به زودی ناوگان خودش رو در خط ترانزیت (پخش محصولات) داشت ...

پنج سال بعد، مرد دیگه یکی از بزرگترین خرده فروشان امریکاست. شروع کرد تا برای آینده ی خانواده اش برنامه ریزی کنه، و تصمیم گرفت بیمه ی عمر بگیره. به یه نمایندگی بیمه زنگ زد و سرویسی رو انتخاب کرد. وقتی صحبت شون به نتیجه رسید، نماینده بیمه از آدرس ایمیل مرد پرسید. مرد جواب داد:

«من ایمیل ندارم.»

نماینده بیمه با کنجکاوی پرسید: «شما ایمیل ندارین، ولی با این حال تونستین یک امپراتوری در شغل خودتون به وجود بیارین. میتونین فکر کنین به کجاها میرسیدین اگه یه ایمیل هم داشتین؟» مرد برای مدتی فکر کرد و گفت:

آره! احتمالاً میشدم یه آبدارچی در شرکت مایکروسافت.

 

نتیجه های اخلاقی:

1. اینترنت چاره ساز زندگی نیست.
2 . اگه اینترنت نداشته باشی و سخت کار کنی، میلیونرمیشی.

آوای بلبلها

سایتی که آدرسش رو در پایین گذاشتم نتیجه مدتها کارعلمی چند پرنده شناسه که تونستن تن صدا و آوای بلبلها رو رمز گشایی کنن. با این ابتکاری جدید, شما میتونید متوجه بشید که ترجمه اسم شما به زبان بلبلی چی میشه. به این صورت که شما با نوشتن اسم خود در این سایت می توانید آن را به زبان بلبل بشنوید و در صورت علاقه، صدای مورد نظر رو دانلود کرده و به عنوان زنگ اس ام اس یا زنگ گوشی استفاده کنید. خیلی باحاله

http://www.nightingale-song.com