الکی مثلاً وبلاگ داریم... √√√

سعی میشود هر ماه جالب ترین مطالب در این وبلاگ درج گردد./

الکی مثلاً وبلاگ داریم... √√√

سعی میشود هر ماه جالب ترین مطالب در این وبلاگ درج گردد./

انتخاب همسر شاهزاده= صــــــداقت

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد؛ در چین باستان؛ شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند، تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر، ماجرا را شنید غمگین شد چون دختر او هم مخفیانه عاشق شاهزاده بود.

دختر گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسی نداری، نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا. دختر جواب داد: می دانم که شاهزاده هرگز مرا انتخاب نمی کند، اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم.

روز موعود فرا رسید و همه آمدند. شاهزاده رو به دختران گفت: به هر یک از شما دانه ای می دهم، کسی که بتواند در عرض شش ماه زیباترین گل را برای من بیاورد، ملکه آینده چین می شود. همه دختران دانه ها را گرفتند و بردند. دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت. سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد، دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و راه گلکاری را به او آموختند، اما بی نتیجه بود، گلی نرویید.

روز ملاقات فرا رسید، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر کدام گل بسیار زیبایی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدانهای خود داشتند. لحظه موعود فرا رسید شاهزاده هر کدام از گلدانها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود!

همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است. شاهزاده توضیح داد: این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراتور می کند: گل صداقت ... همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود

کینه

معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند.

فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند .
در کیسهء بعضی ها 2 بعضی ها 3 ، و بعضی ها 5 سیب زمینی بود.
معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند .
...

روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده . به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند .

پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند.
معلم از بچه ها پرسید : از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید ؟

بچه ها از اینکه مجبور بودند، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.

آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی ، این چنین توضیح داد :
" این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید . بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می کنید . حالا که شما بوی بد سیب زمینی ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید ؟"

18+

دانایی را پرسیدند

چیست محبوب ترین عدد در اینترنت ؟
فرمود
18+
چرا که وقتی خلایق آن را بینند
بی‌اختیار عنان از کف دهند
و
چشم‌ها را گشاد گردانند
و
آب از دهانشان چکه نماید
و
دست‌هایشان همی لرزد
و
در صورتی که لازم باشد از مرزها گذر کنند
و
در آخر نیز یا دست از پا درازتر باشند
و
یا احساس دست از پا درازتری نمایند
و
من همچنان در عجبم از راز این عدد

قضاوت با شما ، حق این دانش آموزصفر است یا بیست؟!

قضاوت با شما ، حق این دانش آموزصفر است یا بیست؟!
درکدام جنگ ناپلئون مرد؟
در آخرین جنگش
............... ............... ...............
اعلامیه استقلال آمریکا درکجا امضاشد؟
در پایین صفحه
............... ............... ...............
علت اصلی طلاق چیست؟
ازدواج

............ ............... ...............
علت اصلی عدم موفقیتها چیست؟

امتحانات

............... ............... ...............
چه چیزهایی را هرگز نمی توان درصبحانه خورد؟

نهار و شام

............... ............... ...............
چه چیزی شبیه به نیمی از یک سیب است؟

نیمه دیگر آن سیب

............... ............... ...............
اگر یک سنگ قرمز را در دریا بیندازید چه خواهد شد؟

خیس خواهد شد

............... ............... ...............
یک آدم چگونه ممکن است هشت روز نخوابد؟

مشکلی نیست شبها می خوابد

مارکت ایرانی اندروید

اگر شما هم یک گوشی اندرویدی دارید پس نیازمند یک مارکتینگ خوب هستین بهتر از هر برنامه ای حتی بازار و... پلی استور رو استفاده و لذت ببرید.

بدون تحریم و....


تغییرات :
  • بهینه سازی سرعت کلی برنامه
  • بهینه سازی نوتیفیکیشن
  • رفع مشکلات فورس کلوز
  • اضافه کردن بخش اپدیت نرم افزار
  • اضافه شدن بخش اپدیت نرم افزارهای کاربر

سه جادوگر به سه ساعت سواچ نگاه میکنند؛ کدام جادوگر به کدام ساعت نگاه میکند؟

حالا ترجمه انگلیسیش رو بخونید
.
.
.
.
.
.
.
Three witches watch three Swatch watches. Which witch watch which Swatch watch

ناف تهرون پیدا شد!! + عکس

انسان های زیادی وجود دارن که ادعا می کنن بچه ناف تهرونن، ولی هنوز هیچ کس دقیقن نمی دونه ناف تهرون کجاست و این نقطه همچنان نا معلوم مونده. توی این پستم قصد دارم با موشکافی دقیق، ناف تهرون رو مشخص کنم و بررسی کنم که چه کسایی واقعن بچه ناف تهرونن!
اگه نقشه ی تهران رو 90 درجه در جهت عقربه های ساعت بچرخونیم و با دقت نگاش کنیم می بینیم که شبیه بدن می شه که خیلی راحت قابل تشخیصه! اگه نمی تونید تشخیص بدید من برای راحتیتون این کارو کردم که می تونید ببینید:


عکس و بقیه توضیحات در ادامه ی مطلب↓

ادامه مطلب ...

جمله های عالی از آدم های عادی

ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد، تا اینکه دروغی آرامم کند .

..................................................................

تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی!
یکی دیروز و یکی فردا .

..................................................................

خوبی بادبادک اینه که
می‌دونه زندگیش فقط به یک نخ نازک بنده
ولی بازم تو آسمون می‌رقصه و می‌خنده .

..................................................................

با کسی زندگی کن که مجبور نباشی
یه عمر برای راضی نگه داشتنش فیلم بازی کنی .


...................بقیه در ادامه مطلب↓


ادامه مطلب ...

این دیوانگیست ...

این دیوانگیست....



به خاطر وجود عکس و ایجاد تراکم در صفحه اصلی به ادامه ی مطلب منتقل شد ↓


ادامه مطلب ...

چارلی چاپلین

چارلی چاپلین می گوید آموخته ام که
با پول می شود
خانه خرید ولی آشیانه نه،
رختخواب خرید ولی خواب نه،
ساعت خرید ولی زمان نه،
می توان مقام خرید ولی احترام نه،
می توان کتاب خرید ولی دانش نه،
دارو خرید ولی سلامتی نه،
خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ،
می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.
آموخته ام که... تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه...